¥ نامه اي براي او كه شايد "او" نباشد ¥


¤ نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد ¤

نامه هایم را برایت ميفرستم.. نامه هایی از این سوی سرما...در دل كوهاي زاگرس ... این نامه ها هرچه که هستند سهم من اند از تو در این سوی تنهایی و تاریکی... (كپي برداري فقط با ذكر منبع: ورنه پيگرد در دادگاه الهي دارد)..¥¥¥¥¥¥

امتداد بيکران آسمان در خودم غرق بودم بختک شومي روي سرم سايه انداخت ايستاد تاريک ، بلند ، بزرگ از بهار نمي گويم تابستان هم دلقکي بيش نيست در اين زندا ن بزرگ خنده ي پروانه ي فراري دستهاي کوچکي نمي شوم چرا صدايم پير شده قصه ي دردم را براي که بگويم کسي حرفم نمي فهمه دلم براي با تو ماندن تنگ شده اين جا خسته از اين سفر که سنگ هاي سر مسيح پاها ي من را هم بوسيده است نفس هايم زوزه هاي گرگ را بيشتر شبيه تا همين سينه با زخمش به بادهاي هرزه ي اين فصل چه باخته تن اين پيرهن با گلهايي که باد را قابله ي نازنين خود مي دانستند چه دانستني چه دانستني که تو را تواني نيست تا من کلمات را به محا کمه ي لبهايم کشم چه کلماتي که تو را چون پرنده اي ازقفس مي رهاند گل هاي يخ اين باغ را من ساخته ام نه پدري نه خدايي نه وقت نيايش من او مي شوم از همان راهي که او رد گذاشت به باد به ياد به اتفاق هاي که من مي شوم تنگي دلم را صداي تاري نيست من از مردگان هستم به ياد من شمع روشن کن وچشم هايت را هم شايد قيامت يک ثانيه بعدباشد و دستي با دستهاي خودم به دزديدنم کمر بسته تو آفتاب را با چشم هايت آشنا مي کني مي دانم که مي ماني باش ادامه داشته باش چرا که انتها من بودم هستم، و خواهم بود www.hajmsped.loxblog.com

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:"او",ساعت 20:40 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |


Power By: LoxBlog.Com